رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
ارشانارشان، تا این لحظه: 7 سال و 20 روز سن داره
مرسانامرسانا، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

جایی برای ثبت لحظات شیرین دلبندانمان

رایان هفده ماهه شد

درود... رایانم هفده ماهگیت مبارک عشقم ... ببخش باز منو که دیر برات نوشتم ولی چه کنم مامانی !اگه بدونی چه قدر شیطون شدی دیگه نمیزاری هیچ کاری بکنم الان هم شبه و شما خوابیدی و تونستم بیام به گنجینه ی خاطراتت! به همین زودی هفده ماهه شدی! دیگه مردی شدی برای خودت الهی قربونت بشم من ... تو شانزده ماهگی کارای زیادی یاد گرفتی انجام بدی بعضیاشا برات گفتم و بعضیا رو هم موقع نوشتن فراموش کردم! حالا امشب که خوابی و وقت دارم برات باز میگم!... الهی قربون دست و پای کوچولوت بشم...قربون کله ی خوشگلت بشم...قربون دندونای خوشگلت بشم... آه راستی توی شانزده ماهگی یعنی دقیقا 3 آبان دندونای پنجم و ششم هم نوکشون اومد بیرون!!! یعنی الان شما شش تا دندون داری! این...
27 آبان 1392

عاشورای 92 و رایان ما

درودی مجدد... امشب میخوام بترکونم! ... و اما محرم امسال یه شور و حال دیگه ای داشت نمیدونم به چشم من این طور بود یا نه ولی امسال محرم خیلی پر شور و حال بود ... پارسال شما خیلی کوچولو بودی برا همین نشد که خیلی ببریمت بیرون ولی امسال دو شب که با بابایی رفتی هیأت و برای تاسوعا عاشورا هم که مامان جون و آقاجون اومدن خونمون و با اونا رفتیم بیرون... برای تاسوعا بابایی سر کار بود آخه باز بابایی شیفتی شده کارشون ... برا همین با آقاجون اینا رفتیم بیرون ... ولی برای عاشورا ساعت نه صبح رفتیم میدون امام ... شما هم لباس حضرت علی اصغر که آقاجون برات خریده بودن رو پوشیدی و شده بودی سوژه عکاسا! ... اولش شلوغی برات جالب بود و دوست داشتنی تو بغل تماشا کنی...
27 آبان 1392

اندر احوالات شانزده ماهگی

درود ... ایشالا که همه حالتون خوب باشه ... رایان خوشگل من ایشالا شما هم همیشه سالم و سلامت باشی ... مامان رو ببخش دیر به دیر برات مینویسه آخه واقعا نمیزاری اگه پای کامپیوتر ببینی منو پدرمو درمیاری!! یک وروجکی شدی که نگو نپرس.... الهی که من فدات بشم مامانی ... قربون شیطونیات بشم ... بزار برات تعریف کنم تو این مدت چه کارایی یاد گرفتی .... یه روز که تو اتاقت بازی میکردی از تو کشو کفش و جورابات یه جفت کفش بر داشتی و آوردی دادی به من و پات رو هم بلند کردی که یعنی بپوشون بهم!!منو میگی نمیدونستم از ذوق چی کار کنم! اصلا نفهمیدم کی یاد گرفتی کفش چی هست!!با این که برات بزرگ بودن پات کردم و بعدش رفتی جلو در ح...
7 آبان 1392
1